تنهایی مردن

بعضی لحظه ها نیاز بشینی یکم با خودت حرف بزنی به خودت بگی:

من الان چرا اینجام؟

قرار چی بشه ؟

میخواستم یه چیز دیگه بشیم ولی الان چی ؟

فردا چی میشه ؟

و کلی از این چرندیات که بفهمی هیچی نیست هیچی فردایی نیست ، الانی نیست فقط باید بدونی تو داخل یه چرخه افتادی یه چرخه ایی که پایانی نداره جز مرگ اینکه بدونی هممون توی تنهایی میمیریم. شاید یکی بگه نه بعضی ها بقیه کنارشونن بعد میمیرن. ولی خوب منظور من این نیست،این که تو به چیزایی که میخوایی نرسی تنهایی آرزو هایی که میخواستی نرسیدی تنهایی

اصن تنهایی یعنی این که تو اون چیزایی که میخواستیو نداری! مثل شغلت ، کارت ، رشته مورد علاقت ، کسی که دوسش داری یا هر چیزه دیگه ،نزارید تنها بمیرید حیف حسرت بعضی چیزا رو بخوریم :)

میخوام شروع کنم : برای همه اون چیز هایی که به خاطرش دارم حسرت میخورم حس میکنم تنهام، و میرینم توی جمله اینکه حال داریا، دیگه از ما گذشته

هر روز میام اینجا مینویسم میخوام خودم ببینم دارم به کجا میرم، میخوام یادم نره یکی هست اسمش حسرت یکیه که تو ذهنت هر چقدر هم خوشبخت باشی یهو میاد هیچی نمیگه فقط میاد اون لحظه تنها چیزی که یادت میاره اشتباهات، اشتباهاتت، اشتباهاتت

شروع کنید...